امیرحسین و آنیساامیرحسین و آنیسا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه سن داره

☺☻دوتافسقلی☺☻

شروع خاطراتتون

سلام گل های مامان خیلی  دلم میخواست از ابتدابراتون خاطراتتونوبنویسم ولی حق بدین به من گریه های شبونه و بیخوابی های آنیسا و شیر بالا آوردن های امیرحسین وترس از اینکه خدای نکرده از این کار یه موقع خفه شی شب تا صبح بیدارمیموندم و نگات می کردم که یه موقع بالا نیاری.دیگه نایی برای وبلاگ نویسی نداشتم.کوچکترین فرصتی که گیرم می اومد می گرفتم می خوابیدم البته وقتی که باباتون یا مامان جون بودند. اینم دوتا عکس از شما 2 گل آنیساخانم بعد از حموم کردن آقاامیرحسین بعد از حموم ...
22 دی 1392

اولین پست

ببخشین که اینجوری شروع میکنم ولی این  متن فوق العاده زیبا رو میزارم تا شما دوتا فسقلی قدر زحمات بابا مامانتونو بدونین وخودمم قدر مادرعزیزمو بدونم.شاید تلنگری باشه واسه اونایی که یه خورده با بابا ماماناشون خوب رفتار نمی کنند. فرزند عزیزم: آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی، اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم، اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است، صبور باش و درکم کن. یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض کنم. برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم… . وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن. ...
22 دی 1392
1